جدول جو
جدول جو

معنی قبک آب - جستجوی لغت در جدول جو

قبک آب
(قُبْ بَ کِ)
حباب. (آنندراج) ، جل وزغ و طحلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قبک آب
گنبدک سیاب (حباب)
تصویری از قبک آب
تصویر قبک آب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنک آب
تصویر تنک آب
آب کم عمق، برای مثال دریای فراوان نشود تیره به سنگ / عارف که برنجد تنک آب است هنوز (سعدی - ۱۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک آب
تصویر خاک آب
آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستین بار به زمین می دهند
فرهنگ فارسی عمید
آبی که به واسطۀ وجود خزه ها و گیاه های ذره بینی سبز رنگ شده باشد، آب سبز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
جایی یا زمینی که آب نداشته باشد، کنایه از بی رونق، بی طراوت، کنایه از رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام شهرستان مشهد، واقع در شمال باختری تربت جام و باختر شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
آب نمک. نمکاب. آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند (ترنج را که خواهند پرورده کنند) و هر روز آب و نمک تازه کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهترین تدبیری اندر این حال آن است که او را زود به نمک آبی رقیق... بشویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
که لبی چون کبک زیبا دارد، مجازاًزیبالب. لعل لب، بمناسبت سرخی منقار او:
در گریۀ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود می بریم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قُ رُ)
دهی از دهستان فاروج بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 16 هزارگزی شمال باختری قوچان. موقع جغرافیایی آن جلگه و نواحی آن معتدل است. 54تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). گویا مصحف غرقاب باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ)
کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آبست هنوز.
(گلستان).
جان به تن از نارسایی های همت مانده است
بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ)
قریتی است دوفرسنگی مشرقی شهر داراب و در سال 1300 هجری قمری محمدرضاخان قوام الملک آن رااحداث نموده است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 آمده: دهی است از دهستان هشیو از بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 12هزارگزی جنوب داراب با 181 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه فرعی است
لغت نامه دهخدا
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هرس، (در اصطلاح مردم شهریار)
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی رونق، (برهان) (آنندراج) (شرفنامه)، بی طراوت، پژمرده:
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد،
سوزنی،
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قُبْ بَ / بِ یِ)
کنایه از حباب است و آن شیشه مانندی باشد که هنگام باریدن باران در روی آب بهم میرسد. (برهان) (آنندراج). رجوع به قبک آب شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری)
نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن است که دارای 708 تن سکنه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، که به بدی شهرت دارد
لغت نامه دهخدا
آبی که هر موجود از آن بوجود آید، ذات خدا هویت حق تعالی. خدا نفس الرحمن، رحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر آب
تصویر بر آب
تند سریعا بسرعت شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
بدون آب فاقد آب، بی رونق بی طراوت، بی آبرو بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
آب مخلوط با نمک: ... و گر خشک دیر شود نمک آب اندک اندک بر آنجا زنند تا خشک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنک آب
تصویر تنک آب
کم عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبه آب
تصویر قبه آب
گنبد آب گنبدک (حباب)
فرهنگ لغت هوشیار
خشک، فاقد آب
متضاد: آبدار، پرآب، بی طراوت
متضاد: باطراوت، بی آبرو، بی اعتبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد